باید این عید به دیدار خودم هم بروم !
دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۴۱ ب.ظ
خنده دار است می دانم ، ولی ... از صبح که بیدار شده ام دارم شیرینی می پزم . حالا خودت مرا و قیافه ام را در حال شیرینی پختن فرض کن تا روحت شاد شود . نمی دانم شد چند سری . اما حالا شیرینی هایم آماده اند . هدیه هم ! هدیه که نمی شود گفتش ... ! پشت هدیه ها شادی ست ... حالا درست که این بار شادی نیست ، درست که پشتش درد نشسته ؛ اما ... تا دلت بخواهد امید هست در این هدیه . امید موج میزند در تار تار ِ این هدیه . خیلی گشتیم تا رنگ موهای خودت باشد . درست خرمایی . برای من هیییچ خیالی نیست که موهایت ریخته ... هیچ خیالی نیست . خدا می داند چه قدر امیدوارم ، رفـــیــق !
که دوباره بلند شوی و بلند بلند به من بخندی و بگویی " رفوزه ، توی دیوانه نباید تغییر رشته می دادی " ... !
من دل تنگ شدم ، دل آزرده شدم ، اما ... ذره ای نا امید نشدم ...
شیرینی هایم آماده اند . می آییم عید دیدنی ات . عید دیدنی ، عید دیدنی ست . حالا چه خانه باشد ، چه بیمارستان . مبارک است . پر برکت است . امروز صدر ِ دعاهایمان بودی ، رفیق !
کاش بخندی فقط ... ه م ی ن !
.
.
.
استاد ِ دل .. صفای ِ دل ...
رمضان من بودم و شما ... من بودم و بودن ِ شما ...
من بودم و یک دنیآ معرفت شما ...
حالا ...
حالا هم می شود باز من باشم و شما ؟!
من باشم و حس ِ خوب ِ بودن ِ شما ؟!
میشود استاد جان
کمک کنی
مهم با تو بودنش است ...
.
.
مبارک باشد عیدتان ...
که دوباره بلند شوی و بلند بلند به من بخندی و بگویی " رفوزه ، توی دیوانه نباید تغییر رشته می دادی " ... !
من دل تنگ شدم ، دل آزرده شدم ، اما ... ذره ای نا امید نشدم ...
شیرینی هایم آماده اند . می آییم عید دیدنی ات . عید دیدنی ، عید دیدنی ست . حالا چه خانه باشد ، چه بیمارستان . مبارک است . پر برکت است . امروز صدر ِ دعاهایمان بودی ، رفیق !
کاش بخندی فقط ... ه م ی ن !
.
.
.
استاد ِ دل .. صفای ِ دل ...
رمضان من بودم و شما ... من بودم و بودن ِ شما ...
من بودم و یک دنیآ معرفت شما ...
حالا ...
حالا هم می شود باز من باشم و شما ؟!
من باشم و حس ِ خوب ِ بودن ِ شما ؟!
میشود استاد جان
کمک کنی
این یک ماه
هر وقت برگشتم سمتت
ببینم که دوباره ایستاده ای و نگاهم می کنی و لبخند می زنی ...
می شود استاد شهریاری عزیز ...؟!
منم و امیدی که به خود ندارم ، اما به لطف خدای شما و شما دارم ...
استاد جان ، باز هم دریآب دیوانه شاگردت را ...
باز هم دریاب ...
.
.
این که حال ما خوب هست یا نیست را رها کن ...
اصل موضوع آن " اما " ست ، آنجا که میگوید
" اما . . .با تو بهتر می شود ... "
هر وقت برگشتم سمتت
ببینم که دوباره ایستاده ای و نگاهم می کنی و لبخند می زنی ...
می شود استاد شهریاری عزیز ...؟!
منم و امیدی که به خود ندارم ، اما به لطف خدای شما و شما دارم ...
استاد جان ، باز هم دریآب دیوانه شاگردت را ...
باز هم دریاب ...
.
.
این که حال ما خوب هست یا نیست را رها کن ...
اصل موضوع آن " اما " ست ، آنجا که میگوید
" اما . . .با تو بهتر می شود ... "
مهم با تو بودنش است ...
.
.
مبارک باشد عیدتان ...
- ۹۶/۰۴/۰۵